'
تو را گم کرده ام
در بی کسی هایم
میان آجر به آجر دیوار ها
رهایت کردم و حالا
دیگر حتی میان
خاطرات بر باد رفته مان
میان موسیقی دریا
میان مرثیه خوانی باد ها هم
نمیتوانم پیدایت کنم
کاش آب ها رد پای جامانده ات بر روی شن هارا
نمیبردند
کاش بادها صدای پیچیده ات میان موهایم را
نمیبردند
کاش آدم ها از خاطرت رد پای خاطراتم را
نمیبردند
M.bh
برچسبها:
گر تن بدهی؛ دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی؛ تن ندهی باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه... سراب است
دریا شوی چون به دلت شور عبور است
نوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است
باران بشوی چون که تنت بر همه جاریست
کی تشنه شود سیر... فقط نام تو آب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی.. دل ندهی فرق ندارد...
یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است
مرغان هوایی چو بیفتند در این دام
فرقی نکند کبک و یا جوجه عقاب است
صیاد در این دشت مصیبت زده کور است
هر مرغ به دامش برسد.... نام؛ کباب است
هر مَشتی غضنفر که رسد از ده بالا
بر مَسند قدرت چو زند کیه... جناب است
اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیست
شایسته کسی است که با حکم و خطاب است
در دولت منصور که یک سکه حساب است
تنها سند ساخت یک صومعه خواب است
اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد
ترس از شب قبرست و سوال است و جواب است
ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است
فروغ فرخزاد
برچسبها:
گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو
فروغ
برچسبها:
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
فروغ فرخزاد
برچسبها:
چونست
به درد دیگران درمانی
چون نوبت درد ما رسد
در مانی
من صبر کنم
تا ز همه وامانی
آیی بر ما
چو حلقه بر در مانی
#مولانا
برچسبها:
شقايق گفت با خنده نه تب دارم ، نه بيمارم
اگرسرخم ، چنان آتش حديث ديگري دارم
گلي بودم به صحرائي نه با اين رنگ و زيبائي
نبودم آن زمان هرگزنشان عشق وشيدائي
يكي از روزهائيكه زمين تبدار وسوزان بود
و صحرا درعطش مي سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
و من بي تاب وخشكيده تنم درآتشي مي سوخت
ز ره آمد يكي خسته به پايش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پيداي پيدا بود
....
ادامه ی مطلب
برچسبها:
پرواز با تو باید
گر پر شکسته در باد
آغاز هر کجا شد
پایان هر کجا باد
گر تابش از تو باشد
خورشید بی فروغ ست
از چشم من چنین ست
گر پوچ ، یا دروغ ست
مسعود فردمنش
برچسبها:
لعنتْ به جنگْ !
اینُ یه پسرْبچّهی افغانْ میگُفْ
که گیوههاشُ
با جُف پاهاشْ
تو میدونِ مینْ جا گذاشته بودْ !
از یغما گلرویی
برچسبها:
انگشتِ اشارهی دستِ بچّهمُ بُریدم !
حالا هَر چی دِلِتون میخواد بارَم کنین !
بگین یه جونورِ بیرحمم !
حتّا میتونین دارَم بزنین ،
امّا من کارِ خودمُ کردم !
میدونم وقتی این پسر بزرگ بشه ،
نمیتونه ماشه هیچ تفنگیُ
رو به آدمِ دیگهای بِچِکونه !
یغما گلرویی
برچسبها:
اهسته میان دو گوشه ی دیوار
سر خوردم
آجر های دیوار برسرم کوفته شد
و هرکدامشان
باشدت هرچه بیشتر فریاد کشیدند
او هیچوقت
دوستت نداشت
م.ب ه
برچسبها:
مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:
باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید
"باشه، ولی اونجا نرو.". مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم." بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:
"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی...
بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"
دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود
کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند.
به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:" نشان. نشانت را نشانش بده !"
برچسبها:
برچسبها:
فقــــــر چیست؟/
برچسبها:
کاش می شد ...
تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
اصلا هر چه تو بگویی زیباست !
می دانی
کاش می توانستم
با تمام وجود
صدایت را در آغوش بگیرم !
برچسبها:
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
سعدی.بوستان . باب سوم
برچسبها:
امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم :
فردا روز دیگریست
فقط می گویم :
تو
روز دیگری هستی
تو
فردایی
همان که باید به خاطرش
زنده بمانم
برچسبها:
می خواهم از دنیا دور باشم
موهایم را می بافم با بادبادکها
آرزوهایم را پرت می کنم
گفته بودم جهان یک روز آنقدر تاریک می شود
که نمی توانی پیدایم کنی
نمی توانی کنار من خیره بمانی به خوشبختی
که از اول هم سهم من نبود
آخرین بادبادک را هم گره می زنم به موهایم...
دنبال من نگرد
برچسبها:
حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
اگه جفت نباشند …
هر کدومشون …
هر چقدر شیک باشند …
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه …
لنگه به لنگه اند …
کاش …
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …
جفت هر کس رو باهاش می آفرید …
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند …
برچسبها:
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش میدادم
که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم !
حسین پناهی
برچسبها:
ما ادما
همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست!!!
حوصله کسی رو نداریم که هست!!!!
.واسه همینه اصن خوشحال نیستیم….!!!!
هیچوقت کسی رو پس نزن که دوستت داره مراقبته نگرانته!!!!!
چوون یه روز بیدار میشی میبینی…..
ماه رو از دست دادی!!!
وقتی که داشتی ستاره ها رو میشمردی
برچسبها:
شب بود و ستاره بود و من بودم و ماه
شب رفت و ستاره رفت و من ماندم و آه
برچسبها:
سلام دوخاطره ی فوق العاده از دکتر حسابی دارم براتون .... خواهش می کنم از دستشون ندید .
من به گفته ی پروفسور انیشتین به دانشگاه شیکاگو نقل مکان کردم تا ادامه ی تحقیقات خود را از سر بگیرم.
دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.
من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.
از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.
نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.
از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!
ادامه در ادامه ی مطلب.....
برچسبها:
تصویری که در بالای صفحه مشاهده می کنید تصویر دکتر حسابی و انیشتین هستش بهتون پیشنهاد می کنم حتما زندگی نامه ی دکتر حسابی رو که نوشته ی پسرش هست روبخونید . قطعا ضرر نمی کنید .
انسانهای بزرگ دودل اند
دلی که درد می کشد و
پنهان است
و
دلی که می خندد
و آشکار است.
پروفسور محمود حسابی
برچسبها:
سلام دوستان ... دیدم این وب غیر از دلنوشته بهیک چیز پر بار تر احتیاج داره این شد که خواستم از جملات با ارزش دکتر محمود حسابی استفاده کنم . کسی هممون می دونیم در پس این موفقیت های بسیارش چه سختی هایی رو تحمل کرده....
برچسبها:
کاش ما مثلا انسانها...
میفهمیدیم که
شکستن یک دل
چه دلهایی را می شکند....
Melika.bh
برچسبها:
قطرات شبنم که
از روی برگ های تابستانه
پایین می ریزند
مرا یاد تو می اندازند
یاد روزهایی که
با خنده
خیره به گیلاس کوچک روی شاخه می شدی
و برایم از روزهایی می گفتی
که قرار بود با اتوبوس آرزو ها
خیلی زود تر از این ها به
مقصد برسد....
Melika.bh
برچسبها:
میبینی دلم؟
چقدر ساد این روزها نگاهت را معنی
می کنند
کسانی که حتی
نگاهت هم نمی کنند
melika.bh
برچسبها:
مبادا روزی یادت برود
میان این کوچه ها
میان این خیابان ها
میان گوشه گوشه ی این شهر
دختری به انتظار باران
به دیواری تکیه داده است....
melika.bh
برچسبها:
می بینی ؟
چه بی ارزش شده اند دلها
با بهایی ناچیز فروخته می شوند
به آسانی شکسته می شوند
ومثل شیشه ای نازک
با نسیمی فرو می ریزند
می بینی؟
با دلها چه می کند این بی مهری؟
Melika.bh
برچسبها:
گر تن بدهی؛ دل ندهی
کفتم بیا...
اگر امدی...
چنین است
شقایق گفت
پرواز
جنگْ
راه حل
کودکی هایم
نشانت را نشانش بده !
نیست سخنی
فقــــــر چیست؟
صدایت را
شمع و پروانه
امروز به پایان میرسد
اخرین بادبادک
کفش ها ...
فرصتم ارزوست
ماه رفته
شب بود
آسمان دیگر آبی نیست
دو خاطره ی با ارزش
دکتر حسابی و انیشتین
جملات طلایی