این دیوار ها هر لحظه تنگ تر می شوند
با بازوانشان فشارم می دهند
تقریبا خردم می کنند
لبهایم از هم باز می شوند
و تنها یک کلمه ضمیمه ی مرده نامه ام می شود
آخ
و من به همین را حتی می شکنم.
M.BH
برچسبها:
گر تن بدهی؛ دل ندهی
کفتم بیا...
اگر امدی...
چنین است
شقایق گفت
پرواز
جنگْ
راه حل
کودکی هایم
نشانت را نشانش بده !
نیست سخنی
فقــــــر چیست؟
صدایت را
شمع و پروانه
امروز به پایان میرسد
اخرین بادبادک
کفش ها ...
فرصتم ارزوست
ماه رفته
شب بود
آسمان دیگر آبی نیست
دو خاطره ی با ارزش
دکتر حسابی و انیشتین
جملات طلایی