انگشتانت با کلاویه ها مثل
مادری رفتار می کند مشتاق فرزند
من از این پشت نگاهت می کنم
دلم برای خودم می سوزد و
برای بار هزارم
به کلاویه ها حسودی می کنم
قطره اشکی می لغزد و میان پرز های فرش فرو می رود
و این منم !!
کسی که میان انگشتان نوازش گر تو
دهان کجی کلاویه ها
و سکوت پر صدای این شبها
غریبانه گم می شود.
melika.bh
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: